نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

صبح برفی

سلام دختر گلم هنوز خوابی آخه یک بار یک ربع به هشت تا هشت و نیم بیدار شدی دوباره خوابیدی دیشب تا الان داره برف میاد مماغ شما هم کمی گرفته آخه از لای در یه کمی سوز میاد و شما هم همش سرت رو می ذاری پایین تشکت عیب نداره بیدار شدی برات قطره میریزم چه برف قشنگی میاد رفتم سبزی بخرم الان دیدم چقدر آسمون خوشکل شده و زمینم داره سفید میشه خدایا شکرت   حالا بیدار شدی لباسهای گرمت رو تنت میکنم بریم برف رو ببینی و کلی ذوق کنی از دیدن بارون که ذوق میکنی حالا تا بیدار بشی برم به کارام برسم دوست دارم عزیزم می بوسمت یه عالمه
17 آبان 1390

نازدونه ی مستقل

سلام دختر خوبم قربونت برم الهی جمعه شب مستقل رو تختت خوابیدی فقط چون دوست داشتی تو خواب شیر بخوری نزدیکهای نماز صبح آوردمت پیشم و بعد نماز گذاشتمت توی تختت ولی دیشب پدرم در آمد نصف شب بیدار شدم دیدم داری رو تختت بلند میشی نزدیک بود بیافتی آوردمت پیش خودم ولی تا صبح من یه نصف بدنم زیر تخت شما بود و اصلا خوب نخوابیدم از بس میغلطی مامان جون قربونت برم یه وقت سرت رفته بود رو زمین یه وقت پاهات زده بود بیرون یه بار سرت رفته بود زیر بالش خلاصه نذاشتی یه ساعت خوب بخوابم منم صبح تا 10 و ربع خوابیدم قربونت بشم حالا شاید بیارمت پیش خودم و بابا تا یه محافظ برا تختت درست کنم ولی بعد از ظهرها میذارمت خودت توی اتاقت بخوابی دورت رو پر بالش میکنم ایشالله که ...
15 آبان 1390

این روزهای نازطلای ما

سلام دخترم خانم طلای مامان دیگه داری کم کم بزرگ میشی و خانم تر میشی ماشالله   دیگه خودت مستقل غذا میخوری البته غذاهای جامد و تا حدودی نیمه جامدها رو دیگه میتونی بخوری فقط توی تخمین فاصله قاشق تا دهن کوچولوت یکم نابلدی و با قاشق چایی خوری بهتره با چنگال که استاد شدی و راحت غذا میخوری آبم که دیگه مستقلا میخوری   وای که الهی قربون صدای نازکت بشم مادر صدای آبسرد کن یخچال که بیاد یا کسی آب بخوره نگاه میکنی و با خونسردی چندبار میگی البته خیلی ناز میگی آپ آب آبه یعنی میخوام قورتت بدم یه عالمه ازت گاز بگیرم ماشالله   کابینت خوراکی های خونمون و خونه ی آقاجون اینا رو بلد شدی و همش میری درشو باز کنی من بهت به بدم   ا...
13 آبان 1390

هفته ای که گذشت

سلام دخترکم خوبی مامانی مردم از یک هفته بی اینترنتی خیلی بده من تمام سرگرمیم اینترنته بابایی وقت نکرد بره اینترنت رو وصل کنه این رمز دوم هم فعال نشد که نشد بتونیم اینترنتی پرداخت کنیم خونه آقا جون اینا هم وایرلسه کامپوترشون مشکل داره نمیشه نوت بوک آقاجونم که اختصاصی خودشه خلاصه مامانی کلی غصه دوست جونش یعنی اینترنتو خورد الانم تا وصل شده من تو اینترنتم خدایا شکرت از نون شب واجب تره این هفته بابایی شب کار بود بالایی هاهم نبودند منو تو هم دیپورت شدیم خونه آقاجون اینا شما چه ذوق و شوقی داشتی از غروب میگفتیم نازنین زهرا بریم خونه آقاجون دست میزدی و ذوق میکردی قربونت بشم الهی این یک هفته هم دختر گلی بودی اصلا منو اذیت نکردی قربونت بشم فقط خیلی...
12 آبان 1390

دختر گلم دوست دارم !

سلام نازنین زهرای مامان خوبی گلم دختر نازم خیلی دوست دارم خانم خانم دیگه حسابی کدبانو شدی قربونت برم الهی دیگه جای سفره رو بلد شدی تا میگم به بخوریم حتی بیسکوییت میدویی سمت جانونی که به دیوار وصله نشونش میدی تا سفره رو از توش در بیارم و برات بیارم پهن کنم بعدش که غذا خوردی مثل مامان یه دستمال کوچولو دستت میگیری سفره رو تمیز میکنی و بعد گوشش رو میگیری میاری دم در آشپزخونه ماشالله نازترین دختر دنیا   دیشب داشتم نماز میخوندم اومدی پیشم با مهرها بازی میکردی گفتم بگو الله اکبر در کمال ناباوری من به قول بابایی با اصوات خودت آهنگ الله اکبرو گفتی* ابابابر* می خواستم بخورمت   دیگه کامیوترم تعطیله مثل الان میایی پامون رو میچسبی که ...
7 آبان 1390

چهار ماهگی

        عزیز دلم چهار ماهگی یه دوره ی جدید و پر تغییر تر از از گذشته بود از چهار ماه و یک هفتگی غذای کمکی رو برات شروع کردم با نی نی هات بازی می کردی برگشتن و غلت زدن و دمر شدن رو یاد گرفتی( مامانی رو شناختی ...
1 آبان 1390